باحال

عکس و اس ام اس

باحال

عکس و اس ام اس

فرهنگ لغت

جدول : کسی که نیاکانش علاف باشند را گویند


Saturday : روز جهانی ساطور


Freezer side by side: کسیکه کنار هرکی میشینه، زر مفت میزنه


کراچی : پس تکلیف ناشنوایان چه میشود ؟


سه‌پایه : ۳ تا آدم باحال که همیشه پایه هر حرکتی‌ هستند


وانت : اینترنت آزاد و بدون فیلتر


Category: این گربه کدوم گوریه؟


Morphine: باید بیشتر فین کنی


Keyboard: چه کسی برنده شد؟


MissCall: دختر نا بالغ را گویند


Freezer: حرف مفت


Already: گند زدی به همش رفت !


نلسون ماندلا:نلسون اون وسط گیر کرده


کته ماست : آن گربه مال ماست


مشروبات : روبات مشهد رفته


نرگس : موجود مذکری که مرتب حدس می زند


کدبانو: دختر خانمی مجرب در نقشه کشی با نرم افزار اتوکد


چهار محال بختیاری : ممکن نیست عدد ۴ برای شما شانس بیاورد


کالسکه: هنگامی که یک اصفهانی یک میوه ی کال میخورد


جاسبی : فقط باش


مورچه خوار : خواهر مورچه. فحشی که موریانه ها به هم می دهند


سوغاتی : بسیار عصبانی


عجبشیر : احساس رضایت از مطبوع بودن شیر


پدافند : پس گفتی دافن؟


مانیکور – پدیکور : دو برادر نابینا به نام مانی و پدرام

نام روزهای هفته‌

نام روزهای هفته‌ی فرنگی از گاهنامه‌ی کهن ایرانی برگرفته شده است
 
نام روزهای هفته در ایران کهن بدین گونه بوده است:
 
کیوان شید = شنبه
مهرشید = یکشنبه
مه شید = دوشنبه
بهرام شید = سه‌شنبه
تیرشید = چهارشنبه
هرمزشید = پنج‌شنبه
ناهیدشید یا آدینه = جمعه
 
اینک با بررسی ریشه‌های این واژگان به این بر‌آیند ساده می‌رسیم:
 
کیوان شید = شنبه
Saturday = Satur + day
Saturn = کیوان
------------------------------------------------------------------------------
مهرشید = یکشنبه
Sunday = Sun + day
Sun = خور (خورشید) = مهر
------------------------------------------------------------------------------
مه شید = دوشنبه
Monday = Mon + day
Moon = ماه
--------------------------------------------------------------------------------
بهرام شید = سه‌شنبه
Tuesday = Tues + day
 * Tues = god of war = Mars = بهرام
*
Tuesday
O.E. Tiwesdæg, from Tiwes, gen. of Tiw "Tiu," from P.Gmc. *Tiwaz "god of the sky," differentiated specifically as Tiu, ancient Germanic god of war, from PIE base *dyeu- "to shine" (see diurnal). Cf. O.N. tysdagr, Swed. tisdag, O.H.G.ziestag. The day name (second element dæg, see day) is a translation of L. dies Martis (cf. It. martedi, Fr. Mardi) "Day of Mars," from the Roman god of war, who was identified with Germanic Tiw (though etymologically Tiw is related to Zeus), itself a loan-translation of Gk. Areos hemera. In cognate Ger. Dienstag and Du. Dinsdag, the first element would appear to be Gmc. ding, þing "public assembly," but it is now thought to be from Thinxus, one of the names of the war-god in Latin inscriptions.
---------------------------------------------------------------------------
تیرشید = چهارشنبه
Wednesday = Wednes + day
* Wednes = day of Mercury  = Mercury = تیر
*
Wednesday
O.E. Wodnesdæg "Woden's day," a Gmc. loan-translation of L. dies Mercurii "day of Mercury" (cf. O.N. Oðinsdagr, Swed.Onsdag, O.Fris. Wonsdei, M.Du. Wudensdach). For Woden, see Odin. Contracted pronunciation is recorded from 15c. The Odin-based name is missing in German (mittwoch, from O.H.G. mittwocha, lit. "mid-week"), probably by influence of Gothic, which seems to have adopted a pure ecclesiastical (i.e. non-astrological) week from Greek missionaries. The Gothic model also seems to be the source of Pol. sroda, Rus. sreda "Wednesday," lit. "middle."
--------------------------------------------------------------------------
هرمزشید = پنج‌شنبه
Thursday = Thurs + day
* Thurs = Thor = day of Jupiter = Jupiter = هرمز
*
Thursday
O.E. Þurresdæg, perhaps a contraction (influenced by O.N. Þorsdagr) of Þunresdæg, lit. "Thor's day," from Þunre, gen. ofÞunor "Thor" (see Thor); from P.Gmc. *thonaras daga- (cf. O.Fris. thunresdei, M.Du. donresdach, Du. donderdag, O.H.G.Donares tag, Ger. Donnerstag "Thursday"), a loan-translation of L. Jovis dies "day of Jupiter," identified with the Gmc. Thor (cf. It. giovedi, O.Fr. juesdi, Fr. jeudi, Sp. jueves), itself a loan-translation of Gk. dios hemera "the day of Zeus."
-------------------------------------------------------------------------
ناهیدشید یا آدینه = جمعه
Friday = Fri + day
* Fri = Frig = day of Venues = Venues = ناهید
*
Friday
O.E. frigedæg "Frigga's day," from Frige, gen. of Frig (see Frigg), Germanic goddess of married love, a West Germanic translation of L. dies Veneris "day of (the planet) Venus," which itself translated Gk. Aphrodites hemera. Cf. O.N. frijadagr, O.Fris. frigendei, M.Du. vridach, Du. vrijdag, Ger. Freitag "Friday," and the Latin-derived cognates O.Fr. vendresdi, Fr.vendredi, Sp. viernes. In the Germanic pantheon, Freya (q.v.) corresponds more closely in character to Venus than Frigg does, and some early Icelandic writers used Freyjudagr for "Friday." Black Friday as the name for the busy shopping day after U.S. Thanksgiving holiday is said to date from 1960s and perhaps was coined by those who had the job of controlling the crowds, not by the merchants; earlier it was used principally of days when financial markets crashed.

داستان زندگی

هنوز هم بعد از این همه سال، چهره‌ی ویلان را از یاد نمی‌برم. در واقع،
در طول سی سال گذشته، همیشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگی را دریافت
می‌کنم، به یاد ویلان می‌افتم ...

ویلان پتی اف، کارمند دبیرخانه‌ی اداره بود. از مال دنیا، جز حقوق اندک
کارمندی هیچ عایدی دیگری نداشت. ویلان، اول ماه که حقوق می‌گرفت و جیبش
پر می‌شد، شروع می‌کرد به حرف زدن ...

روز اول ماه و هنگامی‌که که از بانک به اداره برمی‌گشت، به‌راحتی می‌شد
برآمدگی جیب سمت چپش را تشخیص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود.

ویلان از روزی که حقوق می‌گرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته می‌کشید،
نیمی از ماه سیگار برگ می‌کشید، نیمـی از مـاه مست بود و سرخوش...

من یازده سال با ویلان هم‌کار بودم. بعدها شنیدم، او سی سال آزگار به
همین نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل می‌شدم،
ویلان روی سکوی جلوی دبیرخانه نشسته بود و سیگار برگ می‌کشید. به سراغش
رفتم تا از او خداحافظی کنم.

کنارش نشستم و بعد از کلی حرف مفت زدن، عاقبت پرسیدم که چرا سعی نمی کند
زندگی‌اش را سر و سامان بدهد تا از این وضع نجات پیدا کند؟

هیچ وقت یادم نمی‌رود. همین که سوال را پرسیدم، به سمت من برگشت و با
چهره‌ای متعجب، آن هم تعجبی طبیعی و اصیل پرسید: کدام وضع؟

بهت زده شدم. همین‌طور که به او زل زده بودم، بدون این‌که حرکتی کنم، ادامه دادم:
همین زندگی نصف اشرافی، نصف گدایی!!!
ویلان با شنیدن این جمله، همان‌طور که زل زده بود به من، ادامه داد:
تا حالا سیگار برگ اصل کشیدی؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا تاکسی دربست گرفتی؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفتی؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا غذای فرانسوی خوردی؟
گفتم نه
گفت: تا حالا همه پولتو برای عشقت هدیه خریدی تا سورپرایزش کنی؟
گفتم: نه !
گفت: اصلا عاشق بودی؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا یه هفته مسکو موندی خوش بگذرونی؟
گفتم: نه !
گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگی کردی؟
با درماندگی گفتم: آره، ...... نه، ..... نمی دونم !!!

ویلان همین‌طور نگاهم می‌کرد. نگاهی تحقیرآمیز و سنگین ....

حالا که خوب نگاهش می‌کردم، مردی جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ویلان
جلویم ایستاده بود و تاکسی رسیده بود. ویلان سیگار برگی تعارفم کرد و بعد
جمله‌ای را گفت. جمله‌ای را گفت که مسیر زندگی‌ام را به کلی عوض کرد.

ویلان پرسید: می‌دونی تا کی زنده‌ای؟
جواب دادم: نه !
ویلان گفت: پس سعی کن دست کم نصف ماه رو زندگی کنی



هر 60 ثانیه ای رو که با عصبانیت، ناراحتی و یا دیوانگی بگذرانی، از دست
دادن یک دقیقه از خوشبختی است که دیگر به تو باز نمیگردد

زندگی کوتاه است، قواعد را بشکن، سریع فراموش کن، به آرامی ببوس، واقعاً
عاشق باش، بدون محدودیت بخند، و هیچ چیزی که باعث خنده ات میگردد را رد
نکن